۱۵ شهریور ۱۳۸۸ به تاریخ
گاها آدم میمونه راجع به یک چیز خاص چه طور قضاوت کنه. چه فکری راجع بهش بکنه و ته ذهنش ازش چجوری یاد کنه.
اما اینا همش درس زندگیه. باید با همین تردید ها دست و پنجه نرم کرد تا بزرگ شد.
برچسبها:
زندگی
[ ژوئن 2004]
[ ژوئیهٔ 2004]
[ اوت 2004]
[ سپتامبر 2004]
[ اکتبر 2004]
[ نوامبر 2004]
[ دسامبر 2004]
[ ژانویهٔ 2005]
[ فوریهٔ 2005]
[ مارس 2005]
[ آوریل 2005]
[ مهٔ 2005]
[ مارس 2006]
[ آوریل 2006]
[ ژوئن 2006]
[ ژوئیهٔ 2006]
[ سپتامبر 2006]
[ اکتبر 2006]
[ نوامبر 2006]
[ دسامبر 2006]
[ ژانویهٔ 2007]
[ فوریهٔ 2007]
[ مارس 2007]
[ ژوئیهٔ 2007]
[ سپتامبر 2007]
[ اکتبر 2007]
[ نوامبر 2007]
[ دسامبر 2007]
[ ژانویهٔ 2008]
[ فوریهٔ 2008]
[ مارس 2008]
[ آوریل 2008]
[ ژوئن 2008]
[ سپتامبر 2008]
[ نوامبر 2008]
[ دسامبر 2008]
[ ژانویهٔ 2009]
[ فوریهٔ 2009]
[ سپتامبر 2009]
[ اکتبر 2009]
[ نوامبر 2009]
[ دسامبر 2009]
[ ژانویهٔ 2010]
[ مهٔ 2010]
[ آوریل 2011]
[یک آمپول زن]
[دوباره طبق روال همیشه سرما خوردم. دماغم کیپ شده و ...]
[حالا همهی مزخرف نویسیها و ترجمههای درپیت این اس...]
[تن تو گرمی آفتاب توی چلهی تابستون]
[اگرچه که مطلب قبلی تقریبا راجع به همهی خوانندهها...]
[تعداد زیادی نوازنده ویلون با چهرههای آرام و لباس...]
[شروع میکنیم.]
[در ایرانم و تقریبا یک ماه و چند روزی هست که در این...]
[میدونید؟ بعضی وقتها توی بعضی موقعیتها و لحظهها،...]
[استاد و دیگر هیچ]