۳۰ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
[ حقیقت موجود ]
اصولا خیلی باحالیم. همه مان از دم. بدون هیچ استثنایی.
هر روز کلی هواپیما این‌ور و آن‌ور مملکت سقوط می‌کنند. بعد به جای این‌که راه حلی پیدا نکنیم که هواپیماها سقوط نکنند٫ برمی‌داریم مانور سقوط هواپيماي فرضي راه می‌اندازیم. تنها چیزی که در کشور گل و بلبلمان ارزش ندارد جان آدم‌هاست.

پ.ن: البته شاید اگر جور دیگری به قضیه نگاه کنیم این مانور یک جورهایی قبول حقیقت موجود باشد. یعنی به جای این‌که مثل مسولان عزیز فقط حرف از خرید هواپیمای نو و تجهیز ناوگان هوایی مشور و این چیزها بزنیم٫ قبول کنیم که در شرایط موجود تا هزار سال دیگر هم هواپیمای نو نخواهیم خرید و باید فکری به حال همین هواپیماهایی بکنیم که راه به راه در گوشه و کنار مملکت عزیزمان سقوط می‌کنند.
0 نظر



۲۷ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
در مورد اتفاقی که در دانشگاه UCLA افتاده چند نکته به ذهنم رسید:

۱- اول از همه این‌که واقعا از این که چنین اتفاقی افتاده ناراحتم. دلیل اصلی ناراحتی‌ام هم رفتار زشت و نژاد پرستانه‌ی پلیس است. به نظر من حتی اگر تقصیری متوجه دانش‌جوی ایرانی باشد (که از نظر من نیست) هیچ دلیلی برای کتک زدن و شوک الکتریکی دادن وجود ندارد.

۲- یکی از خوبی‌های آمریکا این است که شما از خیلی از جاهای دنیا (مثلا ایران) آزادترید علاوه بر این‌ها خیلی از چیزها (از جمله پلیس) تعریف مشخص خودشان را دارند و وظیفه‌شان تعریف شده و تقریبا در بیشتر موارد هم همان کاری را انجام می‌دهند که باید انجام بدهند. برخلاف ایران که هیچ چیزی تعریف مشخصی ندارد و مثلا وظیفه تعریف شده‌ی پلیس ( که دستگیری دزدها و جنایت کارها و قاتل‌ها و آدم بدهاست) با کاری که واقعا انجام می‌دهد (گیر دادن به سر و وضع مردم و به هم زدن مهمانی‌ها و اخم کردن و گاز گرفتن) از زمین تا آسمان فرق دارد. علاوه بر این ابزارهایی برای کنترل و اصلاح خطاهای احتمالی و استثناهایی در انجام وظیفه (مثل همین اتفاقی که افتاده) وجود دارند که به موقع کارشان را انجام می‌دهند. مثلا می‌توانید آزادانه و با خیال تقریبا راحت از رفتار بد پلیس با یک جوان دانشجو فیلم بگیرید با خیال کاملا راحت این فیلم را پخش کنید و خشتک پلیس را روی سرش بکشید. یا مثلا ویدیویی که از بد رفتاری پلیس با یک خبرنگار در روزهای بعد از توفان کاترینا پخش شد و صدا و سیما هم فلان جای خودش را پاره کرد از بس این ویدیو را نشان داد.

۳- خیلی دوست دارم ببینم صدا و سیما چه برخوردی با این قضیه خواهد کرد. البته حدس می‌زنم مثل خیلی از موارد مشابه یک سر و صدای درست و حسابی راه بیاندازد و آخر سر هم یک جورهایی بچسباندش به این‌که جامعه آمریکا در حال سقوط و زوال و این حرف‌هاست (که البته جامعه‌ی آمریکا از این نظر خیلی ویژه و استثنایی است. چون تنها جامعه‌ای است که طبق تعریف صدا و سیما بیست و پنج شش سالی است که دارد نابود می‌شود ولی هنوز زنده‌است و به راهش ادامه می‌دهد)

۴- از همین‌جا کمال همدردی خودم را با مصطفی طباطبایی نژاد اعلام می‌کنم. اگر من بودم حاضر بودم چند بار دیگر هم بهم شوک داده می‌شد یکی دوتا مشت و لگد هم بخورم و چهل و هشت ساعت بیشتر در بازداشت باشم اما آقای امیر قاسمی از من حمایت نکند.
0 نظر



۲۶ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
[ میم به نام پدر ]
اگر از بین خوانندگان این‌جا کسی به زبان فارسی تسلط بیش از حد دارد این جمله را که خانم پرستو سپهری در مورد فیلم میم مثل مادر نوشته اند برای من ترجمه کند:

مشکل اصلي فيلم ملاقلي پوراز جايي آغاز مي شود که فيلم به نام پدر حاتمي کيا خشم همه را بر انگيخت.

لطفا اگر راه دستتان بود یک کمکی هم در مورد نحوه استفاده از دلیل و منطق در جمله هایی که می نویسیم و حرف هایی که می‌زنیم به خانم پرستو سپهری بکنید. این‌را هم یاد‌آوری کنید که اصولا خشم برانگیخته شده‌ی همه از فیلم به نام پدر نمی‌تواند هیچ تاثیری در شروع شدن مشکل فیلم میم مثل مادر داشته باشد. مگر این‌که تماشاگران خشمگین به نام پدر از شدت عصبانیتشان راه بیفتند توی خیابان و شعار بدهند و تظاهرات کنند و سر راهشان هم یک سری به سر صحنه میم مثل مادر بزنند.
0 نظر



۱۵ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
[ چند توضیح کوچولو ]
۱- چند وقت پیش در یوتوب ویدیوی خوبی از آهنگ منو تنها نذار پیدا کردم. همانطوری قبلا با شک و تردید گفته بودم آهنگ مربوط به فیلم در امتداد شب به کارگزدانی پرویز صیاد و بازی گوگوش و سعید کنگرانی است. احتمالا آهنگ و فیلم در زمان ساخته شدنشان جزو کارهای خوب محسوب می‌شده‌اند اما تا آن‌جایی که می‌دانم الان آهنگ یکی از جوادترین آهنگ‌های موجود است.

۲- حالا که صحبت از فیلم و ویدیو و این‌چیزها شد توصیه می‌کنم حتما فیلم Big Fish را ببینید. لامصب این تیم برتون به جای ساختن فیلم یک دنیای جدید می‌سازد بعد دوربینش را می‌گذارد آن وسط و شروع می‌کند به فیلم‌برداری. مثال بارزش هم همین Big Fish یا Charlie and the Chocolate Factory.

۳- لینک روزنوشت‌های امیر قادری را به قسمت دوستان اضافه کردم. حتما سر بزنید و نوشته‌هایش را بخوانید. واقعا که قلم خدایی دارد. اگرچه که متاسفانه پرسپولیسی است. اما من یکی که دیدن فیلم حکم را مدیون مطلب هفت دلیل ساده اش در شرق هستم.

۴- از این‌که ایمیلم را هیچ‌جایی از این صفحه‌ نگذاشته بودم متاسفم. اما الان می‌توانید در قسمت بقیه ایملم را پیدا کنید.
0 نظر



۱۲ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
[ بیایید آدم باشیم ]
اول از همه راجع به شایعه و نحوه‌ی پخش شدنش. حتما تا به حال خبر پخش شدن فیلم منتسب به زهرا اميرابراهيمي را هزار بار شنیده‌اید. چیزی که این وسط برای من بیشتر از همه جالب است نحوه‌ی پخش شدن خبر و دهان به دهان گشتنش است. فکر کنم هرجای دیگری غیر از ایران هم بود این خبر بازتاب وسیعی می‌داشت. اما فقط و فقط در جایی مثل ایران می‌توانید سی‌دی چنین فیلمی را با یکی دو هزار تومان از خیابان تهیه کنید. فکر می‌کنم بار گناه این قضیه بیش‌تر از این که روی دوش دستفروش‌ها و سی‌دی فروش‌ها باشد متوجه مردمی است که مشتری ثابت این جور چیزها هستند. مردمی که خبر وجود چنین فیلمی را دهان به دهان پخش کردند٫ فیلم را روی گوشی‌هایشان ریختند و به همدیگر نشان دادند و پشت سر بازیگر بدبخت هزار و یک جور حرف در‌آوردند. برای جامعه‌ی مریضی که بدون هیچ دلیل و مدرکی هزار‌و‌یک حرف پشت سر بازیگر‌های سینمایش وجود دارد٫ پخش شدن چنین فیلمی علاوه بر این‌که خوراک بازار شایعه را برای حداقل دو‌سه ماه فراهم می‌کند مثل روشن کردن سیگار برگ برای کسی‌است که سرطان ریه دارد.

علاوه‌بر همه این‌ها فکر نمی‌کنم فیلم واقعا مربوط به زهرا اميرابراهيمی باشد. اصلی‌ترین دلیلم هم وجود همین جامعه‌ی مریض است که باعث می‌شود همه‌ی بازیگرهایش حواسشان را در مورد ساده‌ترین رابطه‌هایشان هم جمع کنند. چه برسد به این‌که بخواهند از یکی از خصوصی‌ترین لحظه‌هایشان (که طبیعتا هیچ ربطی به من و شما و هیچ کس دیگری غیر از آن دو نفر ندارد) فیلم بگیرند و جایی پخش کنند. این قضیه بیش‌تر از یک خبر دست اول به یک شوخی مریض و سادیسمی شباهت دارد. بیایید آدم باشیم و به گسترشش کمک نکنیم.

و در آخر دو نکته کمی مربوط:

اول این‌که من این فیلم را سه هفته پیش و به طور تقریبا نا‌خواسته و ناقص دیدم. ناخواسته از این جهت که من این فیلم را از جایی دانلود کردم که هر چند روز یک بار تعدادی از فیلم‌ها و فایل‌های صوتی‌ای که روی گوشی‌ها رد و بدل می‌شود معرفی می‌کند که این یکی هم جزوشان بود. بعد از آن فیلم را (مثل خیلی فایل این‌جوری دیگر که ندانسته و جزو بقیه فایل‌ها دانلود می‌کنم) از هاردم پاک کردم٫ دوباره سراغش نرفتم و راجع به وجود چنین فیلمی (و این که احیانا از کجا می‌شود پیدایش کرد) هم با کسی حرفی نزدم. این به هیچ وجه یک توجیه یا یک ادا و اصول و ژست روشنفكری نیست. فقط یک توضیح است.

دوم این‌که به نظر من چنین فیلمی تا حدودی نمی‌تواند فیلم رابطه‌ی خصوصی (آن طور که لیلی نیکو‌نظر گفته) دو نفر باشد. به نظر من وقتی دو نفر از چنین رابطه‌ای فیلم می‌گیرند که در جایی مثل ایران هیچ تضمینی برای پخش نشدنش وجود ندارد حتما اصراری به خصوصی بودنش نداشته اند. اگرچه که من فکر می‌کنم در این مورد خاص این دو‌نفر با قصد قبلی چنین فیلمی را گرفته باشند و به پخش شدنش کمک کرده باشند. البته همه‌ی این‌ها باعث نمی‌شود که مخالفتی با کلیت حرف‌های لیلی نیکو نظر در مورد دیدن فیلم موافق نباشم.
0 نظر



۱۱ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
[ Taxi Driver ]


One of these days I gotta get myself organizized.
0 نظر