۵ آبان ۱۳۸۳ به تاریخ
[ و آنوقت دندان ما و پروپاچه شما ]
همه چیز این قضیه طبیعیه . فقط نمیدونم چرا وقتی قراره اینا مارو بکشن باید زمینه شهادت براشون مهیا بشه ؟
. پ.ن : آدم باید خیلی نفهم باشه که اسم وبلاگو این بالا ببینه بعد بیاد اسم خودمو بنویسه
0 نظر



۲۸ مهر ۱۳۸۳ به تاریخ
[ ترانه هاي کودکان سيبيل کلفت ]
تو که ماه بلند آسمونی , منم ستاره میشم دورتو میگیرم :
اگه ستاره بشی دورمو بگیری , منم ابر میشم روتو میپوشونم :
اگه ابر بشی رومو بپوشونی , همچین خوار و مادری [...] که اون سرش ناپیدا :
... اگه خوار و مادری [...] , منم همچین :
.پ.ن از اینکه از الفاظ رکیک استفاده کردم معذرت میخوام , ولی راستش این یکی به نظرم جالب آمد
0 نظر



۱۵ مهر ۱۳۸۳ به تاریخ
[ مهرگان ]
.من يک چيز خيلي مهم رو تقريبا فراموش کرده بودم ٫ ولي حالا ميبينم هنوزم دير نشده : مهرگان همه شما مبارک باشه
0 نظر



۱۰ مهر ۱۳۸۳ به تاریخ
چند وقتي بود که با يادگيري کلمه هاي جديد مشکل داشتم . يعني هر کاري ميکردم کلمه ها درست و حسابي يادم نميموندن . هر چقدر هم تلاش ميکردم درست نميشد . تا اين که اين اوخر فهميدم اشکال از کجاست : توي مغز من هيچ قسمتي مربوط به انگليسي وجود نداشت . يعني همه کلمه ها و چيزهاي جديدي که ياد ميگرفتم جاي به خصوصي نداشتن که برن ٫ همينجوري ول ميشدن به امون خدا . نتيجش هم ميشد همه مشکلاتي که در به خاطر آوردن کلمات داشتم .
ولي الان اين مشکل رو با درست کردن يک بخش مخصوص زبان انگليسي در مغزم حل کردم . يک چيزي تو مايه هاي نصب همزمان ويندوز و لينوکس روي يک سيستم . خيلي جالبه . فقط يک مشکل باقي ميمونه که اونم احتمال استفاده ناخودآگاه از تيکه هاي انگليسيه ( همون تداخل دو تا بخش ) که اونم حل شد . يک جاي ديگه توم مغزم درست کردم به اسم بنياد حفظ آثار و ارزشها با چنگ و دندان که وظيفش جلوگيري از تداخل واژه هاي انگليسي و فارسيه . احتمالا يک سري وظايف ديکه هم بهشون ميدم مثل به هم زدن سخنراني ها و کتک زدن سلولهاي خاکستري مغزم . احتمالا سلولهاي مغزم از سال ديگه بايد وصيتنامه منو تو کتابهاي درسيشون بخونن .
0 نظر