۷ اردیبهشت ۱۳۸۵ به تاریخ
[ بدون هیچ پشیمانی ]
برایم جالب است بدانم چه احساسی بهتان دست می‌دهد که بعد از یک سال بفهمید نام ترانه‌ی فرانسوی بی‌نام و نشانی که از یک سایت پرت دانلود کردید چه کسی است و مثلا چه کسی آن را خوانده؟

به من یکی که این قضیه خیلی کیف داد. به خصوص که این آهنگ را جدای از معنی‌اش (که طبیعتا تا امروز چیزی ازش نمی‌دانستم) خیلی دوست داشتم.
0 نظر




[ مرتیکه‌ی [...]ی [...]ی [...]ی [...]ی [...]ی [...]ی [...] ]
من مدتها بود تصمیم گرفته‌بودم در مورد دیگران پیش‌داوری نکنم٫ از کسی جلوی دیگران بد نگویم و به کسی توهین نکنم. حتی سعی می‌کردم اگر از کسی خوشم نمی‌آید و راه به راه توی دلم بهش فحشهای چارواداری می‌دهم حداقل موقع دیدنش یک لبخند بزنم و قضیه را به خوبی و خوشی تمام کنم.

اما واقعا در بعضی از موقعیتها آدم مجبور می‌شود دهنش را باز‌کند و تمام فحشهای اصیل و غیراصیلی را که در طول بیست سال زندگی شرافت‌مندانه یاد گرفته سرازیر کند طرف یکی. مثلا یکی از همین "یکی" ها همین بابایی است که سال قبل سایتم را میزبانی می‌کرد. همین دو سه ماه پیش بود که همه چیز را به هم زد و کل سایت را به لقا‌الله پیوند زد٫ و بالاخره بعد از کلی پیغام و پسغام مشخص شد که آقا خودشان می‌خواهند سرور راه بیاندازند و قرار شده سرورشان که راه افتاد همه چیز را برگردانند سر‌جای اولش. طبیعتا این راه افتادن سرور و این قضایا یکی دو ماهی طول کشید. بعدش با کلی خواهش و تمنا آقا یک یوزر و پسورد Ftp مرحمت فرمودند و کنترل پنل و این‌جور چیز‌ها را دودره فرمودند. بعد هم متوجه شدم که تمام MT و Pixel Post را به جای منتقل کردن با بیل ریخته وسط هاست جدید. طبیعتا من هم تصمیم گرفتم تا پایان قرادادم که یکی دو روز پیش بود صبر کنم و بعد از تمام شدن مهلت اعتبار دومین و هاست از یک جای دیگر سرویس بگیرم. اما امروز که داشتم ایمیل‌هایم را چک می‌کردم ایمیلی از طرف واسطه‌ی من و این آقا گرفتم که بله٫ آقا برداشتند برای خودشان مدت اعتبار دومین و هاست را تمدید کرده‌اند و ایمیل هم زده‌اند که در اولین فرصت پول را بهشان بدهیم.

البته و صد البته جواب من چیزی جز نمایش تمام و کمال یکی از انگشتان دست و مقادیری فحش اصول‌گرایانه نبود. اما این بار احساس می‌کنم اگر حرکتی نکنم باید فاتحه دومین را هم بخوانم. برای همین می‌خواهم هرطوری شده دومین را از چنگش در بیاورم و کارم را شروع کنم. خوشبختانه خوش شانسی‌ام هم همین است که دومین به اسم من ثبت شده و هنوز هم می‌توانم امیدوار باشم.

حالا منظورم از این همه صحبت این بود که بگویم: بزودی در این مکان یک عدد دات کام نصب خواهد شد.
0 نظر



۳۱ فروردین ۱۳۸۵ به تاریخ
[ فصل بهاره دلا بی‌قراره ]
به سلامتی ماجرای گیر دادن به حجاب هم به طور جدی جدی شروع شد. داشتم کمی نگران می‌شدم. فکر کنید فصل بهار باشد هوا هم گرم باشد هیچ انتخاباتی هم در راه نباشد بعد هیچ خبری از گیر دادن به حجاب نشنوی. خوب طبیعتا نگران می‌شوی و دلت هزار‌ راه می‌رود که چرا گیر‌دادن به حجاب شروع نشده. من هم موافقم. باید زد و کشت و جرداد و به حجاب گیر داد.

البته خدای نکرده ما هم انسانیم طبق قاعده‌ی انسان بودن کمی حافظه داریم و تابستان پارسال را یادمان هنوز به یاد می‌آوریم. تمام همین جوانهای منحرف و فاسد شده بودند امید کشور و نظام و نور‌چشم کاندیداهای محترم. خبری هم از گیر دادن به حجاب و این صحبتها نبود.هههی... یادش به خیر چه روزگاری بود.
0 نظر