۱۸ تیر ۱۳۸۵ به تاریخ
[ زیدان:نامرد بهم گفت علی دایی ]
بعضی وقتها هست که آدم از ته وجودش دوست دارد جای تک تک اجزای صورت آدم دیگری را جابهجا کند. تقریبا بیشتر بعضی وقتها آدم به جای اینکه کار بالایی را انجام بدهد سرش را پایین میاندازد کمی لبش را گاز میگیرد احیانا دوسهتایی فحش خوارمادر زیرلبی به آن آدم دیگر میدهد راهش را کج میکند و میرود. مثلا یکوقتی مثل برخورد با آن الاغی که تورا موقع صحبت با رانندهی تاکسی هل داده که: برو کنار و در جواب سوال محترمانه و سیویلایز تو هم که پرسیدی آقا چرا هل میدی گفته : هنوز هلت ندادم اگه هلت میدادم قشنگ هلت میدادم که بری تو جدول!. بعد تو هم با وجودی که خون خونت را میخورد که برگردی و بگویی: برو اون ***ی عمتو هل بده مرتیکهی مادر*** و بعد هم مشتت را با تمام قدرت بکوبی وسط صورت بیریخت طرف(البته تا همینجا هم اعصابت به اندازهکافی سوهان زده شده و دعوا و فحش و کتککاری فقط باعث بیشتر سوهان خوردن اعصابت میشود) مجبور میشوی در کمال احترام به لحن مودبانهات ادامه بدهی که: اما من داشتم با راننده تاکسی حرف میزدم.
اما در بعضی از این بعضیوقتها به جای اینکه مثل مورد بالا از خیر دعوا و کتککاری بگذری با تمام وجود به خواستهی قلبیات پاسخ میدهی و با سر میروی توی شکم آن آدم دیگری. مثل همین کلهای که زیدان زد توی سینهی ماتراتزی. من در این حادثه به عنوان یک ناظر تلویزیونی حق را تمام و کمال به زیدان میدهم. دلیلم هم همان حس درونیای است که راجعبهش صحبت کردم. حالا هزار ساعت هم که عادل فردوسیپور راجع به حرکت ناجوانمردانه و ضرورت اخلاق در بازی صحبت کند من باز هم سر حرف خودم هستم. اصلا از کجا میدانید ماتراتزی که از زیدان کتک خورد رفتارش جوانمردانهبوده؟ از کجا معلوم که اینبابا در تمام طول بازی بیخ گوش زیدان چرتوپرت نمیگفته؟ به نظر من زیدان در آن لحظه در موقعیتی قرار گرفته بود که باید مهمترین تصمیماش را میگرفت. یا باید سرش را میانداخت پایین و با حسرت همان کلهای که زد فوتبال را ترک میکرد یا اینکه قید چند دقیقه بازی را بزند و به خواستهی درونیاش پاسخ بدهد و حق ماتراتزی را کف دستش بگذارد. اصلا به نظر من ارزش آن کله از دهتا قهرمانی جام بیشتر بود. حالا هی راجع به بازی جوانمردانه و اخلاق و این چیزها جرف بزنید.