۳۰ مهر ۱۳۸۵ به تاریخ
حالا فکرشو بکن! پسره که همیشه همون‌جا فیلم بساط می‌کنه داشت می‌گفت: تو این نیم ساعتی که رفتی و برگشتی٫ فیلمو کپی کردی تو هاردت حالام اومدی داری پسش می‌دی که یکی دیگه بگیری.

منم داشتتم تمام تلاشمو می‌کردم بیادش بیارم که خودش قبول کرده بوده اگه فیلم تو دستگاهم نخوند برش‌گردونم. خونمون هم یه ربع با اون‌جا فاصله داره. بخوام برم و برگردم می‌شه نیم‌ساعت.

اون‌وقت اون وسط یکی پیدا شده بود می‌گفت: ببین اگه نمی‌خونه شاید درست کپی نکردی. اصلا شاید هاردت جا نداره. اگه هاردت جا نداره بریز روی دسکتاپت.

پ.ن: خیلی احمق بود. ولی خیر حماقتشو ببینه هرجایی که هست. سر خندیدن به همین حرفاش من و اون پسره با هم کنار آمدیم.