۲۷ آبان ۱۳۸۵ به تاریخ
در مورد اتفاقی که در دانشگاه UCLA افتاده چند نکته به ذهنم رسید:

۱- اول از همه این‌که واقعا از این که چنین اتفاقی افتاده ناراحتم. دلیل اصلی ناراحتی‌ام هم رفتار زشت و نژاد پرستانه‌ی پلیس است. به نظر من حتی اگر تقصیری متوجه دانش‌جوی ایرانی باشد (که از نظر من نیست) هیچ دلیلی برای کتک زدن و شوک الکتریکی دادن وجود ندارد.

۲- یکی از خوبی‌های آمریکا این است که شما از خیلی از جاهای دنیا (مثلا ایران) آزادترید علاوه بر این‌ها خیلی از چیزها (از جمله پلیس) تعریف مشخص خودشان را دارند و وظیفه‌شان تعریف شده و تقریبا در بیشتر موارد هم همان کاری را انجام می‌دهند که باید انجام بدهند. برخلاف ایران که هیچ چیزی تعریف مشخصی ندارد و مثلا وظیفه تعریف شده‌ی پلیس ( که دستگیری دزدها و جنایت کارها و قاتل‌ها و آدم بدهاست) با کاری که واقعا انجام می‌دهد (گیر دادن به سر و وضع مردم و به هم زدن مهمانی‌ها و اخم کردن و گاز گرفتن) از زمین تا آسمان فرق دارد. علاوه بر این ابزارهایی برای کنترل و اصلاح خطاهای احتمالی و استثناهایی در انجام وظیفه (مثل همین اتفاقی که افتاده) وجود دارند که به موقع کارشان را انجام می‌دهند. مثلا می‌توانید آزادانه و با خیال تقریبا راحت از رفتار بد پلیس با یک جوان دانشجو فیلم بگیرید با خیال کاملا راحت این فیلم را پخش کنید و خشتک پلیس را روی سرش بکشید. یا مثلا ویدیویی که از بد رفتاری پلیس با یک خبرنگار در روزهای بعد از توفان کاترینا پخش شد و صدا و سیما هم فلان جای خودش را پاره کرد از بس این ویدیو را نشان داد.

۳- خیلی دوست دارم ببینم صدا و سیما چه برخوردی با این قضیه خواهد کرد. البته حدس می‌زنم مثل خیلی از موارد مشابه یک سر و صدای درست و حسابی راه بیاندازد و آخر سر هم یک جورهایی بچسباندش به این‌که جامعه آمریکا در حال سقوط و زوال و این حرف‌هاست (که البته جامعه‌ی آمریکا از این نظر خیلی ویژه و استثنایی است. چون تنها جامعه‌ای است که طبق تعریف صدا و سیما بیست و پنج شش سالی است که دارد نابود می‌شود ولی هنوز زنده‌است و به راهش ادامه می‌دهد)

۴- از همین‌جا کمال همدردی خودم را با مصطفی طباطبایی نژاد اعلام می‌کنم. اگر من بودم حاضر بودم چند بار دیگر هم بهم شوک داده می‌شد یکی دوتا مشت و لگد هم بخورم و چهل و هشت ساعت بیشتر در بازداشت باشم اما آقای امیر قاسمی از من حمایت نکند.