۱۱ آبان ۱۳۸۶ به تاریخ
[ ماهی‌ها عاشق می‌شوند ]
توکا: سلام، کجا می‌رین؟
عزیز: هیچ‌جا! تو کجا می‌ری؟
توکا: هیچ‌جا! شما چی؟
...
عزیز: گریه می‌کنی؟
توکا: نه...
عزیز: می‌دونی آدمایی که می‌تونن گاهی وقتا یه شکم سیر گریه کنن، چقدر شانس دارن؟ خوب حالا بگو کجا می‌ری؟
توکا: خوب منم می رم یه جا یه شکم سیر گریه کنم! شماهم بیاین ...
عزیز: شکم سیرش عالیه، ولی گریه‌شو قول نمی‌دم.
توکا: خوب نمی‌خواد گریه‌کنین. فقط بیاین. دوچرختونو بذارین بیاین.
عزیز: باشه .
نمای بعد با صدای غش غش خنده‌ی توکا شروع می‌شه.

خیلی چیزها هستند که حس زندگی و زنده بودن به آدم می‌دهند. برای من ماهی‌ها عاشق می‌شوند یکی از همین چیز‌هاست. تا الان خود فیلم را هفت هشت باری دیده ام. صحنه‌های این چنینی‌اش را هم صدباری دوره‌ کرده‌ام. اما هنوز هم از دیدنش سیر نشده‌ام. خیلی دوست دارم بعدا سر فرصت مفصل‌تر درباره‌اش بنویسم.

برچسب‌ها: ,