۹ شهریور ۱۳۸۳ به تاریخ
[ کامپیوتر نو ]
بالاخره تمام تلاش هاي ما نتيجه داد زد و ما يک کامپيوتر گرفتيم . بعد از کلي رايزني هاي ديپلماتيک پدر ما راضي شد يک مبلغي به ما کمک کنه که با پولهاي خودم بشه يک کامپيوتر خوب . ولي فعلا چون ميز درست حسابي ندارم مانيتورو گذاشتم رون يک ميز پايه کوتاه و کيبورد و ماوس و بقيه اسباب و اثاثيه رو پهن کردم رو زمين . نميدونم چرا ولي هر وقت که ميخوام با کامپيوتر کار کنم احساس ميکنم طلبه جواني هستم که در حوزه علميه قم نشسته پاي کامپوتر و نميدونه اين تلويزيون سفيد ساخت کفار به چه درد ميخوره و احتمالا اگر ( فرض محال ) راجع به طرز کار اين دستگاه توجيه شده باشه نميدونه اگر بخواد وبلاگي رو ببينه که نويسندش زنه بايد اول يالله بگه بعد کليک کنه يا نه ( با عرض پوزش از طلبه هاي غير جوان که مطمئنم راجع به تلويزيون هم توجيه نشدن و فکر ميکنن اين عکسها کار جن و پريه و هنوز هم که هنوزه استادهاي فيزيک بري اينکه قانعشون کنن که علم چيز به درد بخوريه بايد اون مثال نيوتن و مدل منظومه شمسي رو بيارن ( رجوع شود به يکي از کتاب هاي ديني دبيرستان احتمالا اول يا دوم) ) .تا خواستم برنامه هاي اين کامپيوتر جديدو رديف کنم حودش کلي طول کشيد همين شد که نتونستم زود آپديت کنم ( آره جون عمم حالا خوبه ۹۹ درصد اونايي که وبلاگمو ميخونن ميدونن که من چه آب هندوانهايم ) ولي از اين به بعد سعي ميکنم به طور مرتب تري آپديت کنم . در پايان اگر امکان داره راجع به اين قالب وبلاگ هم يه نظري بديد که بونم خوبه يا عوضش کنم . راستی هرکس تو ياهو مسنجر نظر بده خره اگه خواستي نظر بدي روي اين Comments يه کليک بکن هرچي خواستي بگي همونجا بگو ( به تقليد از کاراي آقاي مجري که ميگفت چرا نشستي نزديک تلويزيون چشمات درد ميگيره ) ولي اگر کار ديگه داشتي تو ياهو بگو اشکال نداره .